روزی در سنگک پزی وردست ممد آقا در صف نوبت بودیم با حاج آقا در مورد نوبت بحث مان شد و ایشان یک سیلی نثار اینجانب نمود فردای آن روز حاج آقا به منزل پدر من آماده و از من درخواست حلالیت نموده و مبلغ دو تومان به من پول داد که حلالش کنم و من هم از همه جا بی خبر پول را گرفته هر چه قدر خرج می کردم تمام نمیشد خلاصه از سیلی بهتر دو تومان به من خیلی چسبید خدا رحمتش کند انشالله
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.